فيلمهايي که پيش از مرگ بايد ديد
تاریخ انتشار: ۲۷ تیر ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۴۰۷۱۳۰۷
خبرگزاري آريا - درباره بهترين فيلمهاي تاريخ سينما تاکنون کتابها و مقالات متعددي منتشر شده که در ميان آنها يکي از معتبرترينشان کتابي است که گيل کين و جيم پيازا درباره 101 فيلم برتر تاريخ سينما نوشتهاند.
به گزارش هفتهنامه کريستين ساينس مانيتور که در صفحات هنرياش ضمن بررسي آثار سينماي جهان، با تکيه بر منابع معتبر سينمايي، ليستي از فيلمهاي برتر طول تاريخ سينماي جهان منتشر ميکند و برخي از ويژگيهاي منحصر به فرد اين آثار را که ميان ٥٠ اثر برتر قرارشان داده، برميشمارد، کتاب گيل کين و جيم پيازا ويژگيهاي منحصر به فردي دارد که اين را در انتخاب آثار در سرفصلهاي گوناگون و نوع نگاه به فيلمها ميشود ديد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
مطلبي که در پي ميآيد، نگاهي به برخي از فيلمهاي اين فهرست است که شامل فيلمهاي جدي (بهمعناي غيرکمدي و غير موزيکال) ميشود. فهرستي که در تاريخ بيشترين اتفاق نظر روي بهترين بودن آنها به عمل آمده است و بنابراين ميشود آن را بهعنوان راهنمايي براي فيلم ديدن نيز نگاه کرد. اين فهرست را به نقل از top movies با هم مرور ميکنيم.
پدرخوانده
فيلم جنايي پدرخوانده بهترين اثر فرانسيس فورد کاپولا، محصول سال 1972 است که براساس رماني به همين نام از ماريو پوزو که در سال 1969 نوشته شده، ساخته شده است. فيلمنامه اين اثر حاصل همکاري مشترک فرانسيس فورد کاپولا و ماريو پوزو است. ماجراي فيلم بين سالهاي 1945 تا 1955 اتفاق ميافتد و داستان فيلم درباره خانواده مافيايي کورلئونه است.
در فيلم بازيگراني همچون مارلون براندو، آل پاچينو، رابرت دووال، دايان کيتن و جيمز کان نقشآفريني ميکنند. به دليل استقبال تماشاگران از اين فيلم، دوسال بعد از اکران آن، قسمت ديگري از اين فيلم به نام پدرخوانده: قسمت دوم و در سال 1990 نيز قسمت سوم اين فيلم با نام پدرخوانده: قسمت سوم ساخته شد؛ هرچند که هيچکدام به پاي نسخه نخست نرسيد و فورد کاپولا گفته است: فقط بايد فيلم اول را ميساختم!
همشهري کِين
همشهري کين اثر ماندگار اورسن ولز، محصول سال 1941 آمريکا است که براساس فيلمنامهاي از ژوزف منکوويچ ساخته شده است. يکي از دلايل ماندگاري اين اثر که در بسياري از نظرسنجيها، بهترين فيلم تاريخ سينما شناخته شده، وسواس ولز و تلاش براي رسيدن به اثري نو با استفاده از تکنيکهايي تازه در فيلمبرداري و تدوين بود. همشهري کين نامزد هفت جايزه اسکار بود که تنها اسکار بهترين فيلمنامه غيراقتباسي را از آن خود کرد.
اورسن ولز اين فيلم را بهعنوان نخستين اثرش در ٢٦ سالگي ساخت و طبيعتا به دوران پختگي ولز بازنميگردد، اما بسياري از منتقدان همشهري کين را به ديگر ساختههاي ساختارمندتر اين کارگردان باهوش ترجيح ميدهند.
لورنس عربستان
فيلم لورنس عربستان که بر پايه زندگي توماس ادوارد لورنس يکي از معماران خاورميانه جديد ساخته شده، محصول 1962 بريتانيا است. اين فيلم به کارگرداني ديويد لين و براساس فيلمنامهاي از رابرت بولت و مايکل ويلسون توليد شد و پيتر اوتول نقش لورنس را در اين فيلم بازي کرد.
فيلم به تجربههاي لورنس در عربستان در زمان جنگ جهاني اول ميپردازد. لورنس عربستان برنده هفت جايزه اسکار ازجمله بهترين فيلم، بهترين کارگرداني، بهترين فيلمبرداري و بهترين موسيقي متن شده است. همچنين پيتر اوتول براي بهترين بازيگر نقش اول مرد، عمر شريف براي بهترين بازيگر نقش مکمل مرد و رابرت بولت و مايکل ويلسون براي بهترين فيلمنامه نامزد دريافت اسکار شدند.
محله چينيها
محله چينيها يک نوآر تاثيرگذار به کارگرداني رومن پولانسکي و محصول سال ١٩٧٤ ميلادي است. براساس داستان اين فيلم، جيک گيتس (جک نيکلسون) کارآگاه خصوصي لسآنجلسي، متخصص در امور افشاي خيانتهاي زناشويي توسط زني به نام خانم مولوري استخدام ميشود تا پرده از راز خيانت شوهر او بردارد.
آقاي مولوري توسط گيتس تعقيب ميشود و بهزودي چند عکس رسواکنندهاي که از او گرفته شده و نشانگر خيانتش بود، بهطور اتفاقي در يکي، دو روزنامه محلي چاپ ميشود اما خيلي زود خانم مولوري واقعي (في دوناوي) به اين عمل کارآگاه اعتراض کرده و مشخص ميشود همگي قرباني ماجراي رازآلودي شدهاند که هدف اصلي آن بيآبرو کردن آقاي مولوري بوده است.
در بارانداز
در بارانداز اثر اليا کازان و براساس فيلمنامهاي از باد شولبرگ محصول 1954 است که نگاهي با جرأت و انتقادي به فساد در اتحاديه بارانداز هوبوکن نيوجرسي دارد.
اين فيلم با هنرنمايي مارلون براندو توانست هشت اسکار اصلي بهترين فيلمنامه (باد شولبرگ)، بهترين کارگردان (اليا کازان)، بهترين بازيگر نقش اول مرد (مارلون براندو)، بهترين بازيگر نقش مکمل زن (اوا ماري سنت)، بهترين تدوين (جن ميلفورد)، بهترين فيلمبرداري - سياه و سفيد- (بوريس کافمن)، بهترين طراحي صحنه (ريچارد دي) و بهترين تصوير فيلم (سام اسپيگل -تهيه کننده) را تصاحب کند. همچنين فيلمنامه با اقتباسي آزاد از رويدادهاي واقعي نوشته شده است.
غرامت مضاعف
غرامت مضاعف اثر بيلي وايلدر محصول 1944 است که توسط بيلي وايلدر و ريموند چندلر از رمان غرامت مضاعف (1935) اثر جيمز ام.کين اقتباس شد. اين فيلم جزو شاخصترين نمونههاي فيلم نوآر به شمار ميرود و داستان آن براساس جنايتي واقعي بنا شده است که در 1927 اتفاق افتاد.
عنوان فيلم به عبارت حقوقي رايج در شرکتهاي بيمه اشاره دارد. براساس داستان اين فيلم، فيليس ديتريچستون، باربارا استانويک، فروشنده بيمه عمر والتر نف فرد مک موراي را اغفال ميکند تا او را در کشتن شوهرش ياري دهد و مرگ او را يک حادثه جلوه دهند تا فيليس بتواند از طريق ماده غرامت مضاعف، بيمه عمر شوهرش را طلب کند اما رئيس و دوست صميمي نف و تحليلگر بيمه بارتون کييس ادوارد جي. رابينسون به اين ماجرا شک ميکند.
زندگي ديگران
فيلمي آلماني و نخستين فيلم بلند فلوريان هنکل فون دونرسمارک و برنده جايزه اسکار بهترين فيلم خارجيزبان سال 2006 است.
فيلم با بودجه کمي حدود 2ميليون دلار در آلمان ساخته شد و حدود 100ميليون دلار فروش داشت. اين فيلم بيش از 30 جايزه ازجمله جايزه اسکار بهترين فيلم خارجيزبان سال 2006 را به دست آورد و با استقبال منتقدان و مخاطبان روبهرو شد.
باني و کلايد
باني اليزابت پارکر و کلايد چستنات بارو زوج سارق و قانونشکن آمريکايي بودند که به سبب درگيريهاي متعددشان با پليس و همچنين انعکاس شورانگيز ماجراجوييهاي آنها در روزنامهها به بدنامي مشهور شده بودند.
آرتور پن سال 1967 فيلمي درباره اين دو سارق ساخت که در چهلمين مراسم جايزه اسکار، موفق به کسب دو اسکار در رشتههاي بهترين بازيگر زن نقش مکمل و بهترين فيلمبرداري شد.
راننده تاکسي
راننده تاکسي به کارگرداني مارتين اسکورسيزي محصول سال 1976 است. فيلم روايتي متفاوت از يک سرباز سابق آمريکا در جنگ ويتنام است که حالا يک راننده تاکسي شده و در مواجههاي براي نجات جامعه فاسد آمريکا، دست به خشونت ميزند و سرنوشتي متفاوت مييابد.
اسکورسيزي براي اين فيلم در اسکار تنها چند نامزدي به دست آورد اما در عوض برنده نخل طلاي کن شد و توجه منتقدان را به تکنيک فيلمسازياش بيش از پيش جلب کرد.
اينک آخرالزمان
اينک آخرالزمان محصول 1979، يکي از بهترين آثار فرانسيس فورد کاپولاست که براساس فيلمنامهاي از جان ميلوس و فرانسيس فورد کاپولا ساخته شده است. داستان اين فيلم برداشتي آزاد از رمان دل تاريکي نوشته جوزف کنراد است. داستان از جايي آغاز ميشود که به سروان ويلرد (مارتين شين)، ماموريت داده ميشود به جنگلي در کامبوديا رفته و سرهنگ والترکروتز (مارلون براندو) قهرمان جنگي را که درون جنگل براي خودش ارتشي تشکيل داده پيدا کرده و بکشد.
اين وظيفه سرآغاز تحولات و اتفاقات زيادي ميشود که نوعي رفتن به گوشههاي پنهاني و تاريکيهاي وجود بشر است. زماني که او در جنگل فرود ميآيد، کمکم توسط نيروهاي مرموزي در جنگل گرفتار شده تا حدي که کمکم دچار جنون ميشود. همراهان وي هم يکي، يکي به قتل ميرسند. همينطور که ويلرد به مسيرش ادامه ميدهد بيشتر و بيشتر شبيه کسي ميشود که براي کشتنش فرستاده شده است.
سرگيجه
سرگيجه به کارگرداني آلفرد هيچکاک محصول 1958 ميلادي است. اين فيلم بر پايه فيلمنامهاي از آلک کوپل و ساموئل ا. تايلور تهيه شد. شهرت سرگيجه در حرکت دوربيني بود که هيچکاک براي القاي حس سرگيجه ابداع کرده بود: زوم و عقب کشيدن همزمان دوربين فيلمبرداري؛ اين کار عمق صحنه را مخدوش ميکرد و بعدا به ترفند دالي زوم معروف شد. هيچکاک فيلم سرگيجه را شخصيترين فيلم کارنامهاش خوانده است.
فيلمي که يکي از مضامين مورد علاقه هيچکاک يعني عشق بهمثابه يک وسواس را بررسي ميکرد؛ عشقي که زن و مرد را ويران ميکند.
رفقاي خوب
رفقاي خوب فيلمي به کارگرداني مارتين اسکورسيزي محصول سال 1990، براساس کتابي به نام Wiseguy (اصطلاح عاميانهاي که به اعضاي مافيا ميگفتند)، نوشته نيکولاس پيلگي، گزارشگر جنايي نيويورک ساخته شده است. کتاب براساس زندگي واقعي هنري هيل، گانگستر سابق و خبررسان افبيآي نوشته شده است.
همچنين عنوان فيلم يعني Goodfellas درواقع (در اصطلاح) به معني گانگسترها يا مافياييهاست، با اين وجود اين فيلم در ايران با عنوان رفقاي خوب شناخته ميشود. فيلم در ٦ بخش نامزد جايزه اسکار شد اما تنها جو پشي بهعنوان بازيگر نقش مکمل مجسمه طلايي اسکار را از آن خود کرد.
شکارچي گوزن
شکارچي گوزن که به رولت روسي نيز شهرت دارد، فيلمي جنگي به کارگرداني مايکل چيمينو و محصول سال 1978 کمپاني يونيورسال است.
در اين فيلم سهساعته، سه خط داستاني روايت ميشود. خط اول از عروسي به سمت تشييع جنازه، ديگري داستان گروهي از دوستان که به شکار گوزن ميروند و در آخر اينکه چگونه جنگ ويتنام وارد زندگي چندين نفر شد و زندگي آنها را براي هميشه دگرگون کرد.
قايق آفريکن کويين
قايق آفريکن کويين ساخته ١٩٥١ به کارگرداني جان هيوستون يکي از آثار دهه ٦٠ ميلادي است که تنها اسکار همفري بوگارت را نصيبش کرد. براساس داستان اين فيلم، رز (کاترين هيپبرن) و برادرش در آفريقا درحال کمک به مردم و تعليمات مذهبي هستند تا اينکه جنگ جهاني دوم شروع ميشود و آلمانها وارد آنجا ميشوند.
برادر رز دچار بيماري ميشود و ميميرد. از طرفي چارلي (همفري بوگارت) که صاحب قايقي به نام ملکه آفريقاست و گاهي لوازم مورد نياز آنها را تأمين ميکند به رز پيشنهاد ميکند تا براي خروج از آفريقا همسفر او شود.
بر باد رفته
ويکتور فلمينگ، فيلم 238 دقيقهاي بر باد رفته را در سال 1939 کارگرداني کرد. فيلم روايت عشق يک دختر جنوبي در خلال جنگ داخلي آمريکا را به تصوير ميکشد.
اين فيلم جوايز متعددي را از آن خود کرد که از ميان آنها ميتوان به چهار جايزه اسکار بهترين فيلم، بهترين کارگردان براي ويکتور فلمينگ، بهترين هنرپيشه نقش اول زن براي ويويان لي و بهترين نقش مکمل زن براي هتي مکدانيل اشاره کرد.
کازابلانکا
کازابلانکا اثر مايکل کورتيز که براساس داستاني از جوليوس جي. اپستاين، فيليپ جي. اپستاين، هاوارد کاچ و کيسي رابينسون در سال ١٩٤٢ ساخته شد، با هنرنمايي دو هنرپيشه نامدار تاريخ سينما همفري بوگارت و اينگريد برگمن يکي از تاثيرگذارترين فيلمهاي تاريخ بهزعم منتقدان بوده است و برخي آن را بهترين فيلمي ميدانند که تاکنون در سيستم استوديويي هاليوود ساخته شده است.
اين فيلم ١٣٠ دقيقهاي در هشت بخش نامزد جايزه اسکار شد که در سه بخش بهترين فيلم، بهترين کارگرداني و بهترين فيلمنامه جوايز اسکار را به دست آورد.
بلوار سانست
بلوار سانست اثري به کارگرداني و براساس فيلمنامهاي از بيلي وايلدر و محصول سال ١٩٥٠ است. فيلم در زمان اکران خود نامزد 11 جايزه اسکار بود که موفق به کسب سه مجسمه طلايي اسکار شد.
براساس داستان اين فيلم، جو گليس فيلمنامهنويسي است که دچار مشکلات مالي شده است و بشدت نيازمند پول است. در يکي از روزهايي که درحال فرار کردن از دست طلبکارانش است بهطور اتفاقي وارد خانه نورما دزموند، ستاره سابق هاليوود ميشود که ديگر شهرت گذشته را ندارد. در اين ميان نورما که هنوز در توهم شهرت است، عاشق جو گليس شده و از او ميخواهد پيش او بماند.
شمال از شمال غربي
شمال از شمال غربي محصول 1959 و به کارگرداني آلفرد هيچکاک است که براساس سناريويي از ارنست لمن ساخته شده است. داستان فيلم، حکايت تودرتو و پرتعليق مردي است که ناخودآگاه خود را درگير ماجرايي جاسوسي و اتهاماتي که به وي وارد آمده، ميبيند و زني که در اين ميان قصد کمک به او را دارد.
نام فيلم علاوه بر محلي که نقط اوج داستان در آنجا اتفاق ميافتد، اشارهاي نيز به قطعهاي از نمايشنامه هملت، اثر ويليام شکسپير دارد: هنگام وزش باد جنوبي، خوب و بد را از هم بازميشناسم، جنون من تنها در هنگامي است که باد از شمال - شمال غربي ميوزد. چهلوششمين اثر هيچکاک، عنوان نامزدي سه جايزه در سيودومين مراسم اسکار ازجمله نامزدي جايزه اسکار بهترين فيلمنامه اصلي براي ارنست لمن را در پي داشت.
رواني
فيلم رواني به کارگرداني آلفرد هيچکاک محصول سال 1960 کشور آمريکا، يکي از برترين فيلمهاي ژانر وحشت تاريخ سينما شناخته شده و با اختلاف زيادي از فيلم سرگيجه بهترين فيلم هيچکاک محسوب ميشود.
اين فيلم را خوفانگيزترين فيلم تاريخ سينما نيز لقب دادهاند و آنچنان تحسين منتقدان را در دههاي متمادي در پي داشت که در سال ١٩٩٢ در فهرست ميراث فرهنگي آمريکا و در گنجينه شاهکارهاي سينمايي هاليوود قرار گرفت.
کشتن مرغ مقلد
کشتن مرغ مقلد يا کشتن مرغ مينا نام رماني است نوشته هارپر لي، نويسنده آمريکايي در سال 1960 ميلادي و براي اين اثر در سال 1964 ميلادي، جايزه پوليتزر را به دست آورد. از زمان نخستين انتشار تاکنون، بيش از 30ميليون نسخه از اين کتاب به فروش رفته و به بيش از 40 زبان بينالمللي ترجمه شده است.
در سال 1962 ميلادي، رابرت موليگان فيلمي را با همين نام براساس همين رمان ساخت که در نظرخواهيهاي عمومي، همواره بهعنوان يکي از محبوبترين فيلمهاي تمام عمر تماشاگران سينما نام برده ميشود. رمان کشتن مرغ مقلد از زبان دختري به نام اسکات فينچ روايت ميشود که دختر وکيل سفيدپوستي به نام اتيکاس فينچ است که دفاع از جوان سياهپوستي به نام تام رابينسون را که به اتهام نارواي تجاوز به يک دختر سفيدپوست در شهر کوچکي به نام ميکوم، آلاباما محاکمه ميشود به عهده ميگيرد. مرغ مقلد در اين اثر نماد معصوميت است.
گاو خشمگين
گاو خشمگين به کارگرداني مارتين اسکورسيزي محصول ١٩٨٠، درام ورزشي براساس زندگي جيک لاموتا، مشتزن معروف آمريکايي است. فيلمنامه اين اثر را پل شرادر و مادريک مارتين براساس کتاب گاو خشمگين: داستان من که زندگينامه جيک لاموتا، مشتزن ميانوزن آمريکايي است، نوشتهاند.
اين فيلم را برترين فيلم ورزشي تاريخ سينما ميدانند. رابرت دنيرو سفارش ساخت اين فيلم را به مارتين اسکورسيزي داد که در آن زمان به دليل عدم موفقيت فيلم قبلياش نيويورک، نيويورک مأيوس بود. دنيرو براي بازي بهتر در نقش لاموتا چند جلسه با او تمرين مشتزني کرد و براي بهتر نشان دادن وضع بدني لاموتا پس از دوران افول و قرار گرفتن در نقش، وزن خود را حدود 30 کيلوگرم زياد کرد.
بهترين سالهاي زندگي ما
بهترين سالهاي زندگي ما را ويليام وايلر در سال 1946 بر مبناي فيلمنامه رابرت ا. شروود که برگرفته از رمان کوتاه و منظوم افتخار براي من نوشته مکينلي کانتور بود، ساخت و يکي از بهترين ملودرامهاي جنگي شد. براساس داستان اين فيلم، سه سرباز وظيفه آمريکايي به نامهاي آل (مارچ)، فرد (اندروز) و هومر (راسل)، پس از پايان جنگ جهاني دوم به شهر زادگاهشان بازميگردند تا زندگي جديدي را آغاز کنند.
آل کنار همسر (لوي) و فرزندانش بازميگردد و با مقام بالاتري در بانک سابق خود مشغول بهکار ميشود؛ هومر که دستش را در جنگ از دست داده، از دلسوزي و ترحم بيجاي نامزد (اودانل) و اطرافيانش عذاب ميکشد و فرد نيز که با همسرش (مايو) دچار دردسر شده، به دختر آل (رايت) دل ميبازد و با وجود مخالفت پدرش با او ازدواج ميکند.
نجات سرباز رايان
نجات سرباز رايان نام فيلمي جنگي محصول سال 1998 است که به کارگرداني استيون اسپيلبرگ ساخته شده است. داستان اين فيلم در طول نبرد نرماندي در جنگ جهاني دوم اتفاق ميافتد. 27 دقيقه آغازين فيلم که رسيدن نيروهاي متفقين به فرانسه در 6 ژوئن 1944 را نشان ميدهد، بسيار مشهور است. تام هنکس در نقش کاپيتان جان ميلر به همراه هفت سرباز ديگر ماموريت ميگيرند تا سرباز جيمز فرانسيس رايان را پيدا کنند و به خانه برگردانند. او سه برادر داشته که همگي در جنگ کشته شدهاند و به دستور فرمانده کل ارتش، رايان ميتواند پيش مادرش بازگردد.
داستان اين فيلم در سال 1994 و زماني در ذهن رودات شکل گرفت که داشت از بناي يادبود چهار برادر کشته شده در جنگ داخلي آمريکا ديدن ميکرد. رودات تصميم گرفت داستاني شبيه به آنها در جنگ جهاني دوم بنويسد. او فيلمنامه را نوشت و در اختيار مارک گوردون قرار داد. نهايتا استيون اسپيلبرگ بهعنوان کارگردان انتخاب شد و اثري خلق کرد که برنده پنج جايزه اسکار شد.
منبع: خبرگزاری آریا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۴۰۷۱۳۰۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
بهترین فیلم های وسترن با بازی «لی ون کلیف»؛ از Beyond the Law تا The Grand Duel
بیش از سه دهه از آخرین نفسهایی که لی ون کلیف فقید کشید میگذرد، اما او یکی از مشهورترین و دوست داشتنی ترین بازیگرانی است که در آمریکا و ایتالیا (جایی که بسیاری از وسترنهای اسپاگتی خود را در آنجا بازی کرده است) در لوکیشن های فیلمسازی قدم زده است.
به گزارش روزیاتو، ون کلیف پرکار و مشهور بود، به طور میانگین هر سال حدود سه فیلم بازی می کرد و بر خلاف دیگر بازیگران قدیمی هالیوود که بیشتر نقش قهرمان یا نقش منفی داستان را بازی میکردند، یک بازیگر متنوع الکار بود که همیشه از انتخاب تمامی بخش های طیف اخلاق استقبال می کرد.
ون کلیف پس از خدمت به عنوان خدمه سونار در طول جنگ جهانی دوم، به هالیوود پیوست. او با رضایت تمام نقش های مکمل را پذیرفت تا اینکه در سال ۱۹۶۵ زمانی که سرجیو لئونه برای فیلم چند دلار بیشتر (For a Few Dollars More) او را انتخاب کرد، اتفاق بزرگ دوران حرفه ایش رخ داد و به شهرت رسید.
از آنجا به بعد، مسیر حرفه ای لی ون کلیف همواره رو به جلو بود و هر روز بر اعتبار و شهرت این بازیگر افزوده می شد. این بازیگر مشهور در طول دوران حرفه ای درخشان خود در بیش از ۵۰ فیلم وسترن بازی کرد، بنابراین کسانی که میخواهند کل فیلم شناسی این بازیگر را ببینند، کار دشواری در پیش دارند.
با این حال، چند فیلم وسترن لی ون کلیف وجود دارد که هر کسی که طرفدار ژانر وسترن یا این بازیگر است حتماً باید آن ها را تماشا کند. بدین بهانه، در ادامه این مطلب قصد داریم شما را با ۱۰ مورد از بهترین فیلم های وسترن لی ون کلیف آشنا کنیم.
۱۰- The Stranger and the Gunfighter (1974)ادغام ژانرها در صنعت فیلمسازی رایج است، اما ترکیب ژانرهای رزمی و وسترن زیاد اتفاق نمی افتد. خوشبختانه، تب کونگ فو در اوایل دهه ۷۰، کارگردان ایتالیایی، آنتونیو مارگریتی را به تلاش برای ساخت چنین تلفیقی تشویق کرد.
در نتیجه این تلاش ها بود که فیلم The Stranger and the Gunfighter متولد شد. در این فیلم، یک جنگسالار تشنه ثروت، هو چیانگ (لو لیه) را مجبور میکند تا به غرب قدیم برود، تا گنج متعلق به عموی مردهاش را پیدا کند، در غیر این صورت خانوادهاش را خواهد کشت. زمانی که چیانگ به آمریکا میرود، مجبور میشود با قاتل عمویش، داکوتا (ون کلیف) متحد شود که البته اتحادی از روی رضایت نیست.
به عنوان یک استاد هنرهای رزمی در سرزمینی پر از ششلول بند، چیانگ بدون شک در این فیلم شبیه یک ماهی در خارج از آب است، اما او هنوز هم به لطف کمک های داکوتا موفق می شود خارج از زیستگاه طبیعی خود زنده بماند.
پیوند و همکاری غیرمنتظره بین این دو چیزی است که فیلم را به اوج جذابیتش می رساند. رویدادها بین نبرد تن به تن رزمی و تیراندازیهای به سبک سنتی در حال تغییرند که احساس خوشایند خاصی ایجاد میکنند. طرح داستان به همان اندازه که خلاقانه است بامزه نیز هست.
برای مثال، مشخص می شود که عموی چیانگ قبل از مرگ، مسیر مایکل اسکافیلد در سریال فرار از زندان را رفته و نقشه گنج را بر روی بدن چهار معشوقهاش نقاشی کرده است. بنابراین چیانگ و داکوتا مجبور می شوند این چهار زن را پیدا کنند، اما وادار کردن آن ها به نشان دادن نقاشی های پشت شان برای نقشه خوانی، کار راحتی نیست.
۹- Beyond the Law (1968)در فیلم Beyond the Law، کارگردان جورجیو استگانی یک انتقال غافلگیرکننده از راهزن به کلانتر را به مخاطبان ارائه می دهد. یک سارق حرفه ای و کاربلد، کادلیپ (ون کلیف)، که ترجیح میدهد بدون خشونت دزدی کند، پس از اینکه گروه دیگری از راهزنان را از دزدی از دلیجانی باز می دارد که خودش قصد سرقت از آن را داشت، به شکل غیرمنتظره ای خود را در سمت مجریان قانون میبیند.
شجاعت کادلیپ نشان کلانتری را برایش به ارمغان میآورد، اما او متوجه میشود که این شغل بسیار سختتر از آن چیزی است که انتظار داشت.
تماشای فیلم وسترن Beyond the Law بسیار خوشایند است زیرا بیشتر شخصیت محور است تا اکشن یا طرح محور. مخاطبان اغلب وارد ذهن کادلیپ میشوند و از این که او به چه چیزی فکر میکند یا قرار است چه کاری انجام دهد مطلع می شوند.
به لطف این رویکرد، تشخیص مهارت های بازیگری برتر ون کلیف ساده تر می شود. در اینجا بارها شاهد نگاه خیره تند و تیز همیشگی ون کلیف با چشمان ترسناک، پوزخند کینه توزانه و حرف زدن آرام و دقیق او هستیم.
با خشونت محدود، این فیلم برای تشریح مضمون اخلاق نیز زمان می گذارد. کادلیپ دائماً با انتخابهای سختی روبرو میشود، مانند اینکه آیا به همکاران سابق خود دستبند بزند و یا از پولی که وظیفه نگهبانی آن را بر عهده دارد، مقداری کش برود یا نه. به نوعی، او همیشه انتخاب درستی می کند، اما این انتخاب هرگز آسان نیست.
۸- Barquero (1970)گوردون داگلاس بزرگ، که کار خود را به عنوان یک کودک بازیگر آغاز کرد، از تست کردن لذت می برد. در فیلم Barquero، او با موفقیت لی را متقاعد کرد که یک بار دیگر نقش یک شخصیت خوب و مهربان را بازی کند و نتایج فوق العاده ای بدست آمد.
در اینجا، لی نقش تراویس، اپراتور یک کشتی مسافربری را بازی می کند که مردم را از طریق رودخانه از آمریکا به مکزیک منتقل می کند. وقتی متوجه می شود که یک دسته راهزن خطرناک در راه هستند، با خود عهد می بندد که به این گروه اجازه ندهد از رودخانه رد شوند. بنابراین یک درگیری پرتنش ایجاد می شود.
فیلم وسترن Barquero حدود ۱۱۵ دقیقه زمان دارد و از این مقدار ۱۰۰ دقیقه صرف زمینه سازی برای رویارویی نهایی می شود. خب، تماشاگران به دلیل مناظر زیبا، از این زمینه سازی سینمایی طولانی خسته نخواهند شد. کل طرح داستان بر جغرافیا تکیه دارد. نماهایی از رودخانه، سواحل و اطراف این لوکیشن ها همه به شکل زیبایی به تصویر کشیده می شوند.
طرح داستان نیز بسیار خوش ساخت است، و هیچ انتخاب غیر منطقی وجود ندارد. تراویس کاملاً حق دارد که به خاطر شغلش به عنوان اپراتور کشتی بدخلق و عنق باشد، زیرا می داند که رهبر دیوانه دسته راهزنان پس از عبور از رودخانه، ساکنان شهر مجاور را قتل عام خواهد کرد.
البته این یک نمایش ارتش یک نفره هم نیست. تراویس چند نفر را نیز دارد که به او کمک می کنند، بهویژه شخصیت سرسخت و بددهان ماونتن فیل، که حتی شخصیت شرور داستان را به چالش می کشد که گلوله های بیشتری به سمت او شلکی کند. او پس از برخورد یک گلوله، با لحنی تمسخر آمیز و دیوانه وار می گوید: “یک گلوله کار من را نمی سازد، پسر.” خوشبختانه، تراویس در نهایت به این خونریزی ها پایان می دهد.
۷- Sabata (1969)اولین قسمت از سه گانه ساباتا اثر جیانفرانکو پارولینی، تماماً درباره توطئه و فساد است. در اینجا، کلیف نقش یک جایزه بگیر را بازی می کند که وظیفه دارد سارقانی را که ۱۰۰,۰۰۰ دلار از پول ارتش ایالات متحده را دزدیده اند، شکار کند. برای این ماموریت ۵,۰۰۰ دلار به او وعده داده شده است.
در کمال تعجب، مشخص می شود که برخی از مقامات فاسد شهر این سرقت را سازماندهی کرده اند تا بتوانند از این پول برای خرید یک قطعه زمین ارزشمند که برای توسعه راه آهن اختصاص داده شده، استفاده کنند. وقتی آن را بفروشند، ۱۰ برابر ثروتمندتر می شوند. قابل درک است که ماموریت شخصیت اصلی داستان مانعی برای نقشه های آن هاست، بنابراین آن ها عهد می کنند که او را بکشند.
اکثر شخصیتهای وسترن شیوه استفاده از اسلحه را به خوبی می دانند، اما ساباتا بدون شک یکی از ماهرترین جایزه بگیران ژانر وسترن است. در طول فیلم، انبوهی از مهاجمان برای دستگیری او فرستاده می شوند، اما او بدون هیچ زحمتی و بدون نیاز به نزدیک شدن بیش از حد به آن ها، حسابشان را می رسد. او بسیار دقیق هدف می گیرد و چشمان باریک کلیف همه چیز را باورپذیر می کند.
از نظر شخصیت، ساباتا همچنان جذاب است زیرا عامدانه بد اخلاقی و بی اخلاقی را انتخاب یم کند. از آنجایی که او یک ضدقهرمان است، عهد میکند که پس از کشف توطئه، پول دزدیده شده را برای خودش نگه دارد. بخش زیادی از اعتبار این فیلم نیز به پارولینی باز می گردد. او برای منحصر به فرد ساختن فیلمش، در باب سلاح های استفاده شده توسط شخصیت ها خلاقیت به خرج می دهد.
این همان جایی است که اولین بار اسلحه بانجو (تفنگ پنهان شده در یک آلت موسیقی) ظاهر می شود. سالها بعد، این سلاح پس از بیرون کشیده شده توسط ال ماریاچی (آنتونیو باندراس) در فیلم Desperado دوباره محبوب شد.
۶- The Grand Duel (1972)پس از یک دهه خدمت به عنوان دستیارِ سرجیو لئونه، سرانجام جیانکارلو سانتی به تنهایی کار خود را آغاز کرد و فیلم وسترن The Grand Duel را ساخت. از بخت خوشش، او هنوز یکی از اسباب بازی های مورد علاقه استادش را داشت که با آن بازی کند.
لی ون کلیف در این فیلم در نقش کلانتر کلایتون بازی می کند، مرد قانونی که معتقد است یک فراری متهم به کشتن یک سرمایه دار، در واقع بی گناه است. از آنجایی که او از آن دسته کلانترهایی نیست که شاهد وقوع بی عدالتی باشد، تصمیم می گیرد که از این فراری بی گناه محافظت کند، در حالی که جایزه بگیران عرصه را بر او تنگ می کنند.
تا آنجایی که بحث فیلم هایی در مورد مردی در حال فرار در میان باشد، فیلم دوئل بزرگ با برخی از بهترین های این عرصه رقابت می کند. نیمه اول فیلم پر اکشن است، در شرایطی که کلانتر و متهم بیگناه با جایزه بگیرانی که به دنبال پول هستند و حاضر به گفتگو در مورد بی گناهی نیستند، مبارزه می کنند.
تماشای مرد متهم به شکلی ویژه ای جذاب است، جایی که او از یک بام به پشت بام دیگر می پرد و حتی در هنگام تیراندازی، پشتک وارو می زند. قسمت دوم فیلم نیز مانند یک فیلم پلیسی روایت می شود، جایی که کلیتون تلاش دارد تا بفهمد قاتل واقعی کیست.
این طرح و اکشن داستان با یک موسیقی فوق العاده از آهنگساز برنده اسکار آینده، لوئیس انریکز باکالوف ترکیب می شود. این موسیقی متن آنقدر خوب است که کوئنتین تارانتینو از آن برای Kill Bill: Volume 1 نیز استفاده کرد.
۵- The Big Gundown (1967)Big Gundown یک وسترن با تماشای ضروری برای علاقمندان به ژانر وسترن به ویژه در ژانر فرعی زاپاتا (فیلم های وسترن در مورد مکزیک و انقلاب این کشور در دوران غرب وحشی) است که بهترین مکزیک و غرب قدیمی را به تصویر می کشد.
در اینجا، یک سرمایه دار راه آهن، جاناتان کوربرت (کلیف) فعال سیاسی- هفت تیرکش را با وعده حمایت مالی از کمپین سیاسی اش وسوسه کرده، و او را مأمور می کند تا یک قانون شکن مکزیکی به نام کوچیلو را شکار کند.
این سرمایه دار بانفوذ ادعا می کند که کوچیلو یک متجاوز، قاتل و یک مرد تماماً نفرت انگیز است، و کوربرت به عنوان فردی که برای رفتار خوب ارزش قائل است، به سرعت کلت خود را برمی دارد و شروع به جستجوی این مرد شرور می کند.
این وسترن مورد تحسین منتقدان با غافلگیری قهرمان داستان و تماشاگران، اثرگذار است. در ابتدا، به نظر می رسد که همه چیز یک مسابقه و ماموریت آسان است. کوچیلو به عنوان یک شخصیت کودن به تصویر کشیده می شود و کوربرت سابقه بسیار خوبی در برابر مردانی مانند او دارد.
با این حال، کوچیلو ثابت می کند که یک فراری بدقلق و استاد در قال گذاشتن است. او قبل از اینکه حقیقت را برای کوربرت فاش کند، از تله های او دوری می کند. داماد الکلی سرمایه دار مقصر واقعی جنایت مورد نظر است و کوچیلو قربانی دیگری از یک دسیسه چینی کلاسیک است. پس از آن مناسبات تغییر می کند و اکنون فیلم صاحب دو قهرمان و دو شرور می شود.
۴-Death Rides a Horse (1967)برای هرکسی که مشتاق است ببیند شخصیت های منفی تاوان گناهانشان را می پردازند، دهها وسترن انتقامجویی فوق العاده وجود دارد، و Death Rides a Horse یکی از بهترینهاست.
این فیلم به کارگردانی جولیو پترونی در مورد هفت تیرکش جوانی به نام بیل است که در حال آماده شدن برای شکار و کشتن قانون شکنانی است که ۱۵ سال قبل خانواده اش را قتل عام کرده اند. او به زودی با یک تبهکار به نام رایان (ون کلیف) که به تازگی با قید وثیقه از زندان آزاد شده است، برخورد می کند، کسی که اتفاقاً بخشی از دارودسته ای بوده که آن جنایت را انجام داده است.
با این حال، رایان برای خودش بهانه ای می تراشد و اصرار می کند که اعضای گروهش برای او دسیسه چیده و او در واقع بیل را نجات داده است. شخصیت های فیلم در مورد به زبان آوردن دیالوگ بسیار مقرون به صرفه عمل می کنند، اما این موضوع اصلاً چیز بدی نیست.
حدود ۲۰ دقیقه طول می کشد تا رایان دهانش را باز کند و در این مدت، به طور مداوم به تماشاگران یادآوری می شود که نگاه خیره ون کلیف تا چه اندازه جذاب و مسحور کننده است.
علاوه بر این، در این فیلم وسترن تاکید زیادی بر کار دوربین وجود دارد. کلوزآپ های متعددی از چهره های غبار گرفته و زوم های غیرمنتظره زیادی در این فیلم وجود دارد. چیزی که فیلم کم دارد طرح منطقی است، اما اکشن داستان این نقص را جبران می کند.
برای مثال، هرگز به شکلی قانع کننده توضیح داده نمیشود که چرا این گروه به خانه خانواده بیل حمله کرده و هرگز چیزی به سرقت نبردند، اما این چیزی است که به راحتی فراموش میشود، به ویژه اینکه شلیک مداوم گلوله ها به شما فرصت نمی دهد به این موضوع فکر کنید.
۳- Day of Anger (1967)فیلم وسترن روز خشم ساخته تونینو والری قبل از تبدیل شدن به یک درام در مورد دشمنی، بهعنوان یک داستان در باب راهنمایی و مربیگری آغاز میشود. اسکات، رفتگر شهر که از اینکه به عنوان یک احمق دیده می شود، خسته شده است، عهد می بندد که نحوه استفاده از سلاح را یاد بگیرد.
وقتی یک هفت تیرکش به نام تالبی (ون کلیف) وارد شهر می شود و تصمیم می گیرد تیراندازی را به او یاد دهد، اوضاع برای اسکات آسان تر می شود. متأسفانه، زمانی که اسکات با مرد دیگری دوست می شود، این رابطه از بین می رود، که منجر به رویارویی پر تنشی در پایان بین دو دوست سابق می شود.
تماشای تبدیل شدن اسکات از یک شخصیت ضعیف که توسط هر مردی در شهر مورد تحقیر قرار می گیرد به یک هفت تیرکش خبره، الهام بخش است. انعطاف پذیری و سختکوشی او از صفحه نمایش بیرون می زند و بیننده را ترغیب می کند که برایش دل بسوزاند.
از سوی دیگر، تالبی به عنوان ابزاری استفاده می شود برای توضیح اینکه سوء استفاده چگونه عمل می کند. او خود نقشه ای می کشد تا به صدر قدرت در شهر برسد، اما در حالی که این کار را میکند، مرد دیگری با کاشتن ایدههایی در سر اسکات، علیه او نقشه میکشد.
بنابراین، داستان تالبی به عنوان یک داستان هشدار دهنده عمل می کند. او به آنچه که آرزویش را داشت میرسد، اما نمی تواند شاگردش را کنار خود نگه دارد. در نهایت این موضوع به سقوط او منجر می شود.
۲- For a Few Dollars More (1965)لی ون کلیف با بازیگران زیادی کار کرد، اما همکاریهای او با کلینت ایستوود به یاد ماندنیتر است. در فیلم For a Few Dollars More، او نقش سرهنگ مورتیمر، کهنه سربازی را بازی می کند که در جستجوی قانون شکنی به نام ال ایندیو است. او خیلی زود با یک هفت تیرکش ماهر به نام مانکو (ایستوود) که به دنبال همان مرد است برخورد می کند.
آنها به جای رقابت برای جایزه، موافقت می کنند که با هم کار کنند. آنچه در ادامه میآید یک داستان حماسی شگفتانگیز است که بسیار هیجانانگیزتر از سانجوروی آکیرو کوروساوا است (فیلم اصلی که سرجیو لئونه این فیلم را از آن اقتباس کرده است).
«هنگامی که دو شکارچی به دنبال یک طعمه می روند، معمولاً در نهایت از پشت به یکدیگر شلیک می کنند». این یکی از دیالوگ های مشهور سرهنگ مورتیمر در فیلم است که پایه و اساس همکاری بین دو شخصیت اصلی را ایجاد می کند.
از آنجا به بعد، کشتار رخ می دهد. مورتیمر و مانکو به نقاط قوت یکدیگر تکیه می کنند، در حالی که دومی کارهای جسورانه انجام میدهد و اولی از موهبت هوشیاری بالای خود برای پشتیبانی از شریکش استفاده می کند.
جدای از آن، فیلم مملو از صحنه هایی است که مطمئناً در ذهن بیننده می مانند. چه ون کلیف باشد و چه ایستوود که به سمت کلاه یکدیگر تیراندازی کنند، چه این دو در حال شلیک به سیب هایی روی درخت باشند، همه چیز سرگرم کننده و هیجان انگیز است. علاوه بر آن، فهرست بلندبالایی از سرسپردگان شروری وجود دارد که با لباس های شیک مقابل این دو قرار می گیرند. برای لئونه، یک فرد شرور باید زشت باشد، بنابراین چهره های ترسناک در اینجا کم نیست.
۱-The Good, the Bad and the Ugly (1966)آخرین قسمت از سه گانه دلار به طور گسترده ای بهترین وسترن تمام دوران شناخته می شود. داستان خوب، بد، زشت حول محور سه مرد است که به دنبال طلای متعلق به نیروهای کنفدراسیون هستند که در یک قبرستان مخفی دفن شده است.
یکی از آن ها شخصیت ون کلیف، چشم فرشته ای، یا همان شخصیت بد داستان است. او به عنوان یک سرباز قدیمی که اکنون مزدور است به مخاطب معرفی می شود، کسی که حاضر است تا زمانی که دستش به گنج برسد، ز هیچ زورگویی و کشتاری دریغ نکند.
همه چیز در مورد خوب، بد و زشت شایسته ستایش است. تنش، کار با دروبین، موسیقی، دیالوگ، اکشن و روایت عالی، همه با هم ترکیب شده و فیلمی بی عیب و نقصی را خلق کرده اند. ون کلیف، کلینت ایستوود و الی والاش در طول فیلم در بهترین فرم خود باقی می مانند و بازی های آن ها با موسیقی شگفت انگیز انیو موریکونه بزرگ تکمیل می شود.
سوت زدن و دل دلی کردن لحن فیلم را تعریف می کند، در حالی که استفاده از سازهایی مانند فلوت و اوکارینا به تقویت خطر و تنش کمک می کند. در مجموع، این فیلم تاثیر زیادی بر ژانر وسترت و به طور کلی سینما داشت.
رویارویی نهایی به سبک دوئل مکزیکی در بسیاری از فیلمها و تولیدات دیگر تقلید شده است، در حالی که الگوی شل دادن به یک داستان حول سه شخصیت با دیدگاههای اخلاقی متضاد نیز چندین بار در پروژه های سینمایی دیگر استفاده شده است.
کانال عصر ایران در تلگرام